در تداول عامه، آنکه سرش بزرگ و گنده باشد. (فرهنگ فارسی معین). آنکه جمجمۀ بزرگ دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، به کنایه، صاحب نفوذ. (فرهنگ فارسی معین). آنکه جاه و مقام بلند دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کسی که از جهتی نسبت به دیگران برتری و تفوق دارد. (فرهنگ عامیانۀ جمالزاده) ، آنکه ثروت بسیار دارد. متمول. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آدم متعین و متشخص و اعیان منش. (فرهنگ عامیانۀ جمال زاده) ، در این صفت گاهی تحقیر و تمسخر و توهین نیز وجود دارد و به هر حال هرگز خوشبینی نسبت به این طبقات از آن مفهوم نمی شود. (فرهنگ عامیانۀ جمال زاده)
در تداول عامه، آنکه سرش بزرگ و گنده باشد. (فرهنگ فارسی معین). آنکه جمجمۀ بزرگ دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، به کنایه، صاحب نفوذ. (فرهنگ فارسی معین). آنکه جاه و مقام بلند دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کسی که از جهتی نسبت به دیگران برتری و تفوق دارد. (فرهنگ عامیانۀ جمالزاده) ، آنکه ثروت بسیار دارد. متمول. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آدم متعین و متشخص و اعیان منش. (فرهنگ عامیانۀ جمال زاده) ، در این صفت گاهی تحقیر و تمسخر و توهین نیز وجود دارد و به هر حال هرگز خوشبینی نسبت به این طبقات از آن مفهوم نمی شود. (فرهنگ عامیانۀ جمال زاده)
عمل و حالت کوچه گرد. محله گردی. (فرهنگ فارسی معین). - امثال: یا کوچه گردی می شود یا خانه داری، به سرزنش به زنانی که بسیار به مهمانی و گردش روند، گویند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ، طوافی، خانه بدوشی. دربدری. (فرهنگ فارسی معین)
عمل و حالت کوچه گرد. محله گردی. (فرهنگ فارسی معین). - امثال: یا کوچه گردی می شود یا خانه داری، به سرزنش به زنانی که بسیار به مهمانی و گردش روند، گویند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ، طوافی، خانه بدوشی. دربدری. (فرهنگ فارسی معین)
شکافتن و تراشیدن کوه، گشادن وساختن راهی یا برآوردن صورت و نقشی را: مرا زین کوه کندن حاصل این بود نشد کارم میسر مشکل این بود. نظامی. به گرد عالم از فرهاد رنجور حدیث کوه کندن گشت مشهور. نظامی
شکافتن و تراشیدن کوه، گشادن وساختن راهی یا برآوردن صورت و نقشی را: مرا زین کوه کندن حاصل این بود نشد کارم میسر مشکل این بود. نظامی. به گرد عالم از فرهاد رنجور حدیث کوه کندن گشت مشهور. نظامی